سوال روز :ایران چند سال تاریخ و تمدن دارد؟

انشا درباره روز معلم

انشا درباره روز معلم

انشا درباره 12 اردیبهشت روز معلم

انشا درباره روز معلم

تحقیق درمورد روز معلم و استاد

آن روزها که کودکی خردسال بودم، پوشیدن کفش های پاشنه بلند مادرم را دوست داشتم! یادم می آید یک روز کفش پاشنه میخی مامان را که به رنگ ابی بودو کیف عروسی اش را که ان هم آبی بود باخود به مدرسه بردم و دور ازچشم ناظم با دوستانم هریک با پوشیدن آن کفش و بر دوش گذاشتن آن کیف احساس خانم بودن کردیم!! و اگر صدای پای ناظم مان خانم جلیلی را نمی شنیدیم شاید هرگز آن تمرین را رها نمی کردیم.

آن روزها چقدر برف بازی را دوست داشتم چقدر لِی لِی بازی را دوست داشتم! خوردن لواشک چه دنیایی داشت!

یادش بخیر یک کیف قرمز داشتم، که مادر بزرگ از مشهد برایم به سوغات آورده بودند؛ یک روز به خاله ام که هم سن من بود گفتم افسانه! کاش یک میخ روی صورتمان بود تا میتوانستیم کیف هایمان را روی آن آویزان کنیم!

کاش آن روزها که آرزوی میخی برصورت برای آویختن کیف قرمز محبوبم داشتم دوباره برگردد.

دیگر پوشیدن کفش های پاشنه میخی مامان که روی کاشی تخ تخ صدا میخورد کِیفی ندارد.

آدامس جویدن فراموشم شده! دیگر برف بازی را دوست ندارم، پریدن از جوی را دوست ندارم؛ لباس شستن در رودخانه را هم! لواشک محبوبم نیست! و تخمه آفتابگردان دشمن فکم! پسر همسایه را دزدانه دید زدن در برنامه ام نیست!

آن پسرها… پسرهای عاشق… حیف؛ چه حیف که وقتی مخفیانه نامهٔ عاشقانه می دادندم؛ نمی ستاندم!

یادش بخیر! اول دبیرستان چهارده سالگی و راهروی مدرسهٔ «دکتر خانعلی هریس» و محمد آن پسر موی آشفته… چرا به نگاهش پاسخ ندادم؟

وای من در دبیرستانی با نامِ  «دکتر خانعلی» درس خوانده ام… و هرگز هیچ کس از ایشان نامی نمی برد که کیست وی!

پدر می گفتند: در اعتصاب 12 اردیبهشت 1340 معلمی تیر خورد. اما کجا این معلم شهید را نامی برده شده جز سر در‌ “دبیرستان دکتر خانعلی هریس!! “

همان تبعید گاه پدر، آن روستای دور افتاده…

اکنون چندین و چند کفش و کیف دارم اما آن روزها و آن کیف را می خواهم و آن کفش را…

اکنون که دیگر حمل بار گران زندگی شانه هایم را فرسوده کرده و پاهایم محبوس در کفش ها و کتانی های آنچنانی است ،چندین و چندکیف و کفش…

خـــــدایا این دیگر چیست؟ کدامین گناه جرم انسان است که پیوسته در رنجی نهفته ماندن را به یادگار از روزگاران می سپارد وی… ؟!

نویسنده: خانم میترا میرزا آقایی قاضی محله دبیر ادبیات، رشت 

انشا درباره 12 اردیبهشت 1398

انشا روز معلم سال 98 | انشا روز استاد

 

گردآوری توسط: مرجع انشا ensha.org

اخطار:

کپی برداری از مطالب “مرجع انشا” در سایت ها و وبلاگ ها ممنوع می باشد در صورت مشاهده مراتب به سایت ساماندهی و همچنین به DMCA Report از طریق گوگل گزارش داده خواهد شد. استفاده در مدارس و مکان های آموزشی هیچ مانعی ندارد.

درباره ی admin

با آرزوی موفقیت شما دانش آموزان گرامی

همچنین ببینید

لوگو مرجع انشا

جواب باهم بیندیشیم صفحه 20و21 شیمی یازدهم_بخش دوم

در این نوشته پاسخ پرسش‌های “ت و ث” را می‌خوانید. برای مشاهده بخش اول(پاسخ پرسش‌های …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 × 1 =

لایسنس نود 32 آپدیت نود 32