سوال روز :ایران چند سال تاریخ و تمدن دارد؟

بازنویسی حکایت فردی با سپری به میدان جنگ رفته بود

بازنویسی حکایت فردی با سپری به میدان جنگ رفته بود

بازنویسی حکایت صفحه 35 نگارش هفتم درباره فردی با سپری به میدان جنگ رفته بود

بازنویسی حکایت فردی با سپری به میدان جنگ رفته بود

بازنویسی حکایت صفحه 35 نگارش هفتم مردی با سپری به میدان جنگ

اصل حکایت:

فردی باسپری به میدان جنگ رفته بود. از قلعه، سنگی بر سرش زدند و بشکستند. برنجید و گفت: عجب بد مردمانی هستند، سپری به این بزرگی را نمی بینند که بر سر میزنند.

بازنویسی حکایت:

در زمان های گذشته جنگ تن به تن و جنگ علیه دشمن به صورت انفرادی رواج داشت. در زمان های دور مردی جنگ جو با سپری فولادین، با مقداری تیر که بر پشت خود آویزان کرده بود و همراه با شمشیر و سپری بسیار بزرگ راهی میدان نبرد علیه دشمن شد. مرد جنگو برای اینکه آسیبی نبیند زیر سپری بزرگ که همراه خود آورده بود پنهان شده بود و کم کم و آرام آرام به قلعه دشمن نزدیک شد.

چیزی به دروازه قلعه نمانده بود که یکی از سربازان سنگی را به طرف او پرتاب کرد و سنگ بر سرش زد و سرش را شکست. مرد جنگو بسیار عصبانی شد و غرغر زنان پا به فرار گذاشت و به سمت نیروهای خود می دوید. هنگامی به سپاهیان خودش رسید از او پرسیدند چه شده از یک سنگ می نالی و فرار می کنی؟

مرد جنگو که سرش درد می کند و مدام سرش را می مالید بلکه دردش کمتر شود گفت از سنگ که نمی نالم از این مردمان بدجنس می نالم که سپر به این بزرگی را ندیده اند و سنگ را بر سر من می زنند.

لطفا در پایین همین صفحه برای ما نظر بگذارید. نظرات شما باعث دلگرمی ماست.

گردآوری توسط: مرجع انشا ensha.org

اخطار:

کپی برداری از مطالب “مرجع انشا” در سایت ها و وبلاگ ها ممنوع می باشد در صورت مشاهده مراتب به سایت ساماندهی و همچنین به DMCA Report از طریق گوگل گزارش داده خواهد شد. استفاده در مدارس و مکان های آموزشی هیچ مانعی ندارد.

درباره ی admin

با آرزوی موفقیت شما دانش آموزان گرامی

همچنین ببینید

لوگو مرجع انشا

جواب باهم بیندیشیم صفحه 20و21 شیمی یازدهم_بخش دوم

در این نوشته پاسخ پرسش‌های “ت و ث” را می‌خوانید. برای مشاهده بخش اول(پاسخ پرسش‌های …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

چهارده − دو =

لایسنس نود 32 آپدیت نود 32