دیر شد. بازم دیر شد. مامانم داره داد میزنه « گرسنه نرو.» من یک لقمه ی گنده ی کوکو سبزی رو توی دهنم میچرخونم تا شاید یه جایی باز بشه و زبونم بچرخه. بالاخره میگم دارم میخورم. پُرِ پُر شدم. با یه دستم پشت کفشمو میکشم بالا و با دست …
ادامه نوشته »دیر شد. بازم دیر شد. مامانم داره داد میزنه « گرسنه نرو.» من یک لقمه ی گنده ی کوکو سبزی رو توی دهنم میچرخونم تا شاید یه جایی باز بشه و زبونم بچرخه. بالاخره میگم دارم میخورم. پُرِ پُر شدم. با یه دستم پشت کفشمو میکشم بالا و با دست …
ادامه نوشته »