سوال روز :ایران چند سال تاریخ و تمدن دارد؟

بازنویسی حکایت چون یونس از شکم ماهی نجات یافت

بازنویسی حکایت چون یونس از شکم ماهی نجات یافت

بازنویسی حکایت صفحه 110 نگارش دهم چون یونس از شکم ماهی نجات یافت

بازنویسی حکایت چون یونس از شکم ماهی نجات یافت

بازپروری حکایت صفحه 110 پایه دهم یونس از شکم ماهی نجات یافت

از آن دور دست ها نوری را می دیدم که هر لحظه به من نزدیک می شد به راستی او کیست که با خود نور و روشنایی حمل می کند مردی را دیدم زیبا روی و متین که آرام در کوچه های شهر قدم بر می داشت در حالی که لبخندی پر معنی بر لبانش نقش بسته بود. آری او یونس است که به سمت من می آید. در راه هر کس او را می بیند احترام می گذارد. گویا می خواهد به ما پیامی بدهد بیا جلوتر برویم حضرت درباره ایمان به خدای یگانه و بهشتی جاوید سخن می گوید آه!!! چه شیرین است این احساس، احساسی که قابل وصف نیست. کلامات الهی و سرشار از عشق و محبت به باری تعالی قلبم را به تپش در می آورد. نگاه مهربان فرستاده خدا به ما، دلهایمان را نوازش می کند. اما در این میان ناگهان گروهی از کافران فریاد بر آوردند و گفتند: تو چرا دست از سر ما بر نمی داری رهایمان کن. این وعده های دروغین را کنار بگذار.

سر و صدایی بر انگیخته شد و منکران که تعداد آن ها از ما زیادتر بود، بر سر ما و حضرت ریختند و ما را کتک زدند. حضرت یونس که ناراحت از این کار آنها بود به کنار دریا رفتند و دستان خود را به سمت آسمان بردند. و از این نااهلان از خدا شکایت نمودند. لحن تند ایشان در این نفرین باعث شد، خدا ایشان را مجازات کند. و به همین دلیل به امر خدا نهنگی بزرگ ایشان را بلعید و ایشان در شکم ماهی سکوت و تنهایی عمیقی را تجربه کرد. اما در مقابل کافران بی ایمان هم دچار مرضی لاعلاج شدند و وقتی فهمیدن که کارشان اشتباه بود دست به دعا بردند و طلب مغفرت کردند و خداوند هم آنها را بخشید و مریضی آنها خوب شد. اما حضرت یونس همچنان در بی خبری بار غم را به دوش دل می کشید. و بعد از چند روز بلآخره بعد از استغفار های فراوان خداوند ایشان را بخشید و سپس در چشم به هم زدنی خود را کنار ساحل دید و مردم هم به استقبالش آمده بودند من هم در آنجا حضور داشتم و همگی از ایشان عذرها خواستیم مخصوصاٌ کافرانی که حال دیگر مسلمان شده بودند و ایشان فقط سری به نشانه سپاس تکان دادند و از کنار ما رد شدند و در نگاه ایشان سرزنش و ملامت موج می زد و از آن پس ایشان کمتر سخن می گفتند. روزی از ایشان پرسیدم که علت این سکوت چیست؟ ایشان فرمودند: سخن گفتن باعث شد که در شکم ماهی اسیر شوم پس خاموش بودن با سلامت بهتر از سخن گفتن با ملامت است.

بازنویسی حکایت پایه 10 صفحه 110 درباره یونس در شکم ماهی

حکایت نویسی چون یونس علیه سلام از شکم ماهی نجات یافت متفکر بود و کمتر سخن می گفت

 

گردآوری توسط: مرجع انشا ensha.org

اخطار:

کپی برداری از مطالب “مرجع انشا” در سایت ها و وبلاگ ها ممنوع می باشد در صورت مشاهده مراتب به سایت ساماندهی و همچنین به DMCA Report از طریق گوگل گزارش داده خواهد شد. استفاده در مدارس و مکان های آموزشی هیچ مانعی ندارد.

درباره ی admin

با آرزوی موفقیت شما دانش آموزان گرامی

همچنین ببینید

لوگو مرجع انشا

جواب باهم بیندیشیم صفحه 20و21 شیمی یازدهم_بخش دوم

در این نوشته پاسخ پرسش‌های “ت و ث” را می‌خوانید. برای مشاهده بخش اول(پاسخ پرسش‌های …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دو × 1 =

لایسنس نود 32 آپدیت نود 32