انشا درمورد (پدر)
صدایش کمی تفاوت دارد با صدای مادرم انگار کمی خشن است.
حس میکنم نوازش دستانش هم فرق دارد انگشتان او کمی زبر است
بیشتر ک دقت میکنم دلم میلرزد برای آن صدا گویی میخواهد بگوید این صدای خشن برای حفاظت از تو است نترس و ارام بگیر من همیشه هستم دائما هوشیارم حتی وقتی تو در خوابی ،،،
گرمای خاصی دارد وجودش وقتی مرا به خود میفشارد .
روزهایی ک باهم تمرین راه رفتن و غذا خوردن میکردیم از هر باری ک نمیتوانستم ان کار را درست انجام دهم و او باز برایم تکرار میکرد حس قدرت به سراغم می امد.
روز اول مدرسه ام مرا نشاند و گفت در برابر هر نمره ی پایین هدیه ای به تو خواهم داد و من حیرت زده فقد تماشایش کردم .
او که بود ک اینگونه شگفت زده بودم از بودنش در کنارم؟؟؟
هربار ک با دست و پای خاکی و خونی ک حاصل زمین خوردن های مکرر با اسکیت بود به خانه می امدم میخندید و میگفت مطمئنم حرکت جدیدی را کشف کردی 🙂
امروز من در استانه ی سی و چند سالگی ام بسر میبرم فارغ و التحصیل رشته مورد علاقه ام هستم و ب تازگی از کارم اخراج شدم اما هیچ احساس سرخودگی و اشفتگی ندارم من اطمینان دارم ک دوباره مشغول به کار خواهم شد ….
به کودکی تا به امروزم ک فکر میکنم دلیل رفتارش را بدرستی درک میکنم او شکست را بارها و بارها بامن تمرین کرده بود تا توانایی خود را باور داشته باشم
پدرم تنها دلیل قدرت و اعتماد بنفس من بود،،،،
با احترام برای تمامی پدرانی که نه تنها در هنگام شکست فرزندان، انها را تنبیه نمیکنند بلکه مشوق تلاش چندین باره انها میشوند
انشا در مورد روز پدر ، انشا در مورد پدر ، انشا در مورد نقش پدر ، وظایف پدر ، پدر بودن ، انشا در مورد بابا ، انشا راجب پدر ، انشا راجب روز پدر
