انشا درمورد ( زمستان)
در آنتهای ان همه بریز و بپاش پاییز در لابلای آن برگ های زرد و نارنجی و مزه ی گس خرمالو و غرق شدن در عطر نم عاشقانه ی بارون پاییزی بر روی دیوار های سیمانی کوچه ، کم کم حس میشود سوز سرما و صدای هوهوی باد اری زمستان است ،،،،
شاید باورتان نشوداما کم نیستند ادم هایی ک بگویند اه باز سرما ؟؟؟چ زود زمستان سر رسید؟
من اما لبخندی پهن روی گونه های سرخم مینشیند ،،،، خیره میمانم به درخشیدن دانه های برفی ک چن مروارید زیر نور چراغ های کنار خیابان روی صورت و دستانم فرود می ایند و از گرمای وجود من آب میشوند،،،
مگر میشود دلم ضعف نرود برای پوشیدن کاپشن قرمزم و نشستن توی تراس خانه ی مادر بزرگ و خوردن اش رشته هایش،،،
مگر میشود دلتنگ بخار بلند شده از لبوهای سرخ و داغ آن پیر مرد لبو فروش خوش خنده با موهایی ک گویی امسال گندمی بودنش بیشتر به چشم می امد نشوم
نظر من را اگر بخواهید میگویم زمستان مادر فصل هاست ، حتی درختان سر به فلک کشیده و چمنزارهای وسیع دشت حتی آبهای رود ها در برابرش تعظیم میکنند و بی حرکت میشنود،،،،
در گرگ و میش یک صبح برفی کمتر به گوش میرسد صدای جیک جیک و اواز پرندگان و این یعنی هیس طبیعت در خواب است،،،،
بچه سنجاب سر به هوایی که هر روز صبح خود را با دویدن و بازیگوشی در جنگل اغاز میکرد در این فصل در اغوش گرم خانواده به خواب زمستانی میرود و دیگر مادرش نگران به دام افتادن ، شکار شدن او نیست ،،، و این یعنی ارامش و سکوت طبیعت که هدیه زمستان است
انشا در مورد زمستون ، انشا در مورد فصل زمستون ،انشا درموردسرما
انشا در موردفصل زمستان ، انشا در مورد فصل سرما ، انشای جدید در مورد زمستان ، انشااشی غ
اایر تکراری در مورد زمستان ، انشای ناب فصل زمستان