به نام خدا
موضوع انشا هر چه بر ذهنم رسید
سلام من خیلی چیزها امروز یا همین الان به ذهنم میرسه. ولی اولین کلمه شادی که به ذهنم رسیده شادی ازاینکه میتونم با نوشتن پول در بیارم
من عاشق انشا هستم همیشه در مدرسه انشا من اولین بود و تو خونه که میومدم هم یبار برای مادر و یبار برای پدر میخودنم و خیلی مورد تشویق قرار میگرفتم
گذشت و گذشت سال‌های گذشت و من دیگه بزرگ و بزرگ‌تر شدم و گرفتار زندگی و روز مرگی شدم و تا امروز رسید که این شادی بزرگ شامل حال من شد که میتونم بنویسم
و همه چیز دوباره در ذهن من درخشید ، و دستانم دوباره گرم شد
گرما شو حس میکنم خوب داشتم میگفتم وقتی انشا مینویسم و میدونم کسی میخونه برقی در چشمانم میدرخشه و نوری در قلبم ،آه خدا چه حرفهای که گفته نشده و چه داستانهایی که در دلم مانده و چه عقده هایی که می‌خواد خالی بشه
وای اصلن یاد م رفت قرار بود از شادی خرف بزنم
خوب اینم شادیه ولی از یه نوعی که خنده
درسته که همه چی عوض شده و تایپ میکنم ولی باز هم قلم از دستم سر میخورد. و از شادی هیجانی که دارم و از ذوق کلمه ها رو اشتباه مینویسم. مینویسم پاک میکنم دوباره مینویسم
چه شادی قشنگی
فقط میتونم خدا روشکر کنم
برای اولین انشا چهل و پنج سالگی
چه موضوع های در سر من چرخ میزند. مثل شوق کودکی که تازه به راه افتاده تاتی تاتی انگار یکی روبروی من وایساده
وای صبر کنید اسمش امیده
دستاشو باز کرده تا بپرم تو بغلش ولی هر چی من تاتی میکنم کمی دور تر می‌شود تا من بتونم روی پای خودم بایستم
واز انشا بنویسم تا بزرگترین و پر فروش ترین کتاب دنیا
امید تند نرو من تازه راه افتادم
فقط میتونم خدا روشکر کنم
برای اولین انشا چهل و پنج سالگی
نتیجه انشا
هیچ وقت دیر نیست
دوست من شاد باش
انشا با موضوع هرچه به ذهنم رسید ، انشا هرچه به ذهن تان رسید ، انشا با موضوع آزاد ، انشای آزاد
