انشا با موضوع همدلی
انشا ادبی و جالب درباره همدلی
موضوع انشا همدلی مردم در سیل
ابرها چه سرکش و طوفان زا بغض فرو خورده خود را می بارند و باران چه بی رحمانه نیزه خود را در جان زمین می فشارد. دریا، زیر خنجر بی امان باران، دست و پا می زند و سنگینی امواج خروشانش را بر شانه ی جاده رها می سازد. درخت از غرش آسمان، شاخه شاخه می شکند و برگ برگ فرو می ریزد و شکوفه، آغشته به بوی خون مردمی می شود که در انتظار میوه اش بودند. شهر تب آلود و تشنه، که تنها با جرعه ای از دریای بیکران محبتت سیراب می شد با سیلاب خشمت، میزبان خزان آرزوی مادری است که شاهد برگریزان عمر کودک خود است که تازه واژه سلام را آموخته بود و اینکه کابوس جدایی قلبش را چنگ می زند.
آشیانه روحمان اسیر گردباد ناامیدی گشته، کاش از آن آسمان پرهیاهو، قطره ای امید بر کویر تفتیده وجودمان ببارد. کاش این محنت سرای پر از رنج و غم را استراحتگاهی باشد تا اندکی فارغ از تاریکی ها، در روشنایی آن بیارامیم. کاش این باران، کینه را از دلهامان بشوید و از درونش عشق بجوشد و بخروشد. آرزویم این است که زیر سقف این دنیا، خورشید درخشان مهربانی ات، بر سر مردمان سرزمینم سایه افکن باشد. آرزویم این است که جرقه ای از شعله فروزان نگاهت، وجودمان را نوازش کند و شبهای سرد تنهاییمان را آوای معجزه گر سپیده دم فرا گیرد. ما را تنها مگذار! بی تو نمی توانیم صحنه های پر آشوب زندگی را تاب بیاوریم. دستان رنجورمان را بگیر و نجوای عاشقانه ات را بر جان خسته مان بنگار!
نثر ادبی و زیبا با موضوع همدلی
انشا زیبا و قشنگ در مورد همدلی
گردآوری توسط: مرجع انشا ensha.org
اخطار:
کپی برداری از مطالب “مرجع انشا” در سایت ها و وبلاگ ها ممنوع می باشد در صورت مشاهده مراتب به سایت ساماندهی و همچنین به DMCA Report از طریق گوگل گزارش داده خواهد شد. استفاده در مدارس و مکان های آموزشی هیچ مانعی ندارد.