حکایت یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت
بازنویسی حکایت صفحه 122 نگارش یازدهم یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت
حکایت نگاری پایه یازدهم صفحه 122
«یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت: ای پسر، چندان که تعلّق خاطر آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی به مقام از ملائکه در گذشتی».
داستان:
در گذشته های دور و دراز در شهری بزرگ مردی زندگی میکرد که تاجری بزرگ و سرشناس بود و تمام مردم شهر او را می شناختند. اما واقعیت ماجرا این نبود. این تاجر درآمد بسیار داشت و تمام شبانه روز زندگی اش را به دنبال پول جمع کردن بود. از رزق و روزی اش همیشه گله میکرد و آه و ناله سر می داد که درآمدم کم است و پول ندارم و وضع مالی نامناسبی دارم. هیچوقت خدا را به خاطر اینکه او را به این جایگاه رسانده بود شکرگزاری نمیکرد و برعکس از خدا ناراحت و گله مند بود که او را درآمد کمی می دهد. درصورتی که تمام مردم شهر می دانستند که او آنقدر ثروت دارد که میتواند تمام شهر را بخرد!
روزی پیری نزد او آمد و او را نصیحت کرد که ای تاجر، به خاطر رزق و روزی که از طرف خداوند به تو می رسد او را شاکر باش که انسان اگر به روزی کم هم قانع باشد به جایگاه بالاتر از فرشته ها می رسد. تاجر عصبانی شد و کفر نعمت کرد و شروع به ناسزا گفتن کرد. یک ماهی گذشت و عذاب خداوند به او نازل شد. تجارت او به شدت کاهش یافت و وضعیت مالی اش بسیار خراب شد و به روزی افتاد که کاسه گدایی در دست گرفت. نزد پیری که او را نصیحت کرده بود رفت، اما فایده نداشت. آری خداوند بسیار مهربان است و باید همیشه شکرگزار او باشیم و به خاطر نعمت هایی که به ما ارزانی داشته است لااقل شکر نعمت نمیکنیم، کفر نعمت نکنیم.
مفهوم حکایت:
استاد و شخص بزرگی بود که شاگردان بسیاری داشت. یک روز استاد به یکی از شاگردانش گفت: ای پسر، انسان به رزق و روزی که از طرف خداوند به او می رسد زنده است و اگر انسان به همین رزق و روزی اگرچه کم باشد راضی باشد نزد خداوند جایگاه والا و بالاتر از فرشته ها قرار میگرفت.
مضمون و مفهوم اصلی این حکایت آن است که انسان همواره به دنبال روزی و کسب درآمد حلال است و به آن توجه بسیاری دارد. پس همانطور که به دنبال روزی و مال هستیم باید به روزی دهنده اصلی که خداوند بزرگ است توجه بسیاری کرد و شکرگزار نعمت های فراوان و بی کران او باشیم.
انشا پایه 11 صفحه 122 در مورد یکی را شنیدم از پیران مربی
بازنویسی و ساده نویسی حکایت یازدهم درباره یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی گفت
حکایت نگاری چندان که تعلّق خاطر آدمیزاد به روزی است صفحه 122 نگارش پایه یازدهم
گردآوری توسط: مرجع انشا ensha.org
اخطار:
کپی برداری از مطالب “مرجع انشا” در سایت ها و وبلاگ ها ممنوع می باشد در صورت مشاهده مراتب به سایت ساماندهی و همچنین به DMCA Report از طریق گوگل گزارش داده خواهد شد. استفاده در مدارس و مکان های آموزشی هیچ مانعی ندارد.