انشا در مورد یک خاطره تلخ

انشا درباره تلخ ترین خاطره زندگی | انشا درباره یک خاطره تلخ زندگی

انشا درباره ماجرای تلخ زندگیتان چه بود

کلاس چهارم بودم و زنگ آخر مدرسه بود و بچه ها منتظر بودند تا زنگ بخوره و برن به خونه هاشون .

داشتم تمرین ریاضی حل میکردم که زنگ مدرسه به صدا در اومد و منم کتابهام و جمع کردم و از مدرسه اومدم بیرون. تو فکر بودم که یکی از دوستام صدام کرد و منم که نگاش کردم ناراحت بود اومد جلو و گفت: روژین یه چیزی بگم؟ منم خیلی ریلکس گفتم: بگو. گفت: الان خبر آوردن که دختر عموت شنیا فوت کرده!!!! حالم بد شد، میخواستم بزنم تو دهن دوستم و بگم دروغ میگی، ولی اصلا توان انجام هیچ کاری رو نداشتم، نمی خواستم باور کنم .

سرم و انداختم پایین و به راهم ادامه دادم دلم نمی خواست برم خونه خودمون، به طرف خونه عمم رفتم که بفهمم واقعا راست گفته یا نه! به جلوی در که رسیدم صدای گریه و شیون رو که شنیدم، چشمم تار شد و سرم گیج رفت دستم رو به دیوار گرفتم تا نیفتم، آروم رفتم داخل و کنار عمم نشستم وقتی داشت گریه میکرد گریه ام گرفت .

از خدا گلایه داشتم که چرا شنیا رو برده آن دختر بچه یه ساله چه گناهی کرده بودکه باید اینجوری تاوانش رو پس بده. دکترا جوابش کرده بودن همش چند ماه تو خونه خودش بود یکی از کلیه هاشو از دست داده بود و کلیه دیگرش خیلی کم کار میکرد که بعد از چند مدت آخرش نتونست دوم بیاره. وقتی به بقیه نگاه کردم یا داشتن گریه میکردن یا دلداری میدادن خیلی سخت بود هر جوری بود گذشت ولی یادش هنوز نگذشته.

انشا با موضوع یک خاطره تلخ در زندگیتان

یک خاطره ای تلخ که در زندگی داشته اید را به صورت انشا بنویسید

گردآوری توسط: مرجع انشا ensha.org

اخطار:

کپی برداری از مطالب “مرجع انشا” در سایت ها و وبلاگ ها ممنوع می باشد در صورت مشاهده مراتب به سایت ساماندهی و همچنین به DMCA Report از طریق گوگل گزارش داده خواهد شد. استفاده در مدارس و مکان های آموزشی هیچ مانعی ندارد.